English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5371 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
symbol U نشانه یا تصویری که معرف چیزی است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wraparound U حرکت نشانه گر در صفحه تصویری کامپیوتر از انتهای یک خط یا شروع خط بعد
ion deposition U فناوری چاپ که از نوک چاپی استفاده میکند که نشانه هایی می کشد تا تصویری ایجاد شود که toner را جذب کند
ikon U نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
texture mapping U 1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
represent U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
scrape up <idiom> U پیدا یا جمع آوری چیزی ازروی نشانه
represented U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
blow-up U تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow up U تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-ups U تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
pointers U نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
pointer U نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
ToolTips U برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
symbolic U آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
symbolically U آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
touch U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
representatives U معرف
reagent U معرف
representative U معرف
call sign U معرف
signal letters U معرف
call signs U معرف
identifier U معرف
reference U معرف
referee U معرف
refereed U معرف
refereeing U معرف
referees U معرف
references U معرف
identification U معرف
call signs U معرف رادیویی
universal identifier U معرف جامع
representative sample U نمونه معرف
key note U معرف مایه
address call sign U معرف ادرس
ship designation U معرف ناو
call sign U معرف رادیویی
designator code U کد معرف یگان
net call sign U معرف شبکه
radio call sign U معرف رادیویی
collective call sign U معرف عمومی
tactical call sign U معرف رادیویی تاکتیکی
acropolis U نام دژ معرف اتن
acknowledge U اعلام معرف کردن
acknowledging U اعلام معرف کردن
acknowledgment U اعلام معرف اعتراف
acknowledges U اعلام معرف کردن
uses U معرف گره , نورو...
use U معرف گره , نورو...
collective call sign U معرف مشترک یکانها
net call sign U معرف رادیویی شبکه
net authentication U اعلام معرف در شبکه
identification code U رمز معرف یکان
authentication system U سیستم تعیین معرف
radio call sign U معرف ایستگاه رادیویی
authentication equipment U وسایل تعیین معرف
corrupt U معرف خطاها به داده یا برنامه
genotype U نوع معرف و نماینده یک جنس
corrupts U معرف خطاها به داده یا برنامه
corrupting U معرف خطاها به داده یا برنامه
corrupted U معرف خطاها به داده یا برنامه
identifier U کلمهای که معرف بلاک یا فایل است
masters of ceremonies U متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
master of ceremonies U متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
peach design U نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
group U مجموعهای از کاربران که با یک نام معرف شده اند
groups U مجموعهای از کاربران که با یک نام معرف شده اند
pictograph U خط تصویری
pictorial U تصویری
video U تصویری
videoed U تصویری
videoing U تصویری
videos U تصویری
picture writing U خط تصویری
projective U تصویری
figurative U تصویری
usable U آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
picture processing U پردازش تصویری
image sinusoidally U تابیدگی تصویری
an abstract term U تعبیر تصویری
projection formula U فرمول تصویری
picture graph U نمودار تصویری
pictograph U نمودار تصویری
video ram U RA بصری یا تصویری
videotext U متن تصویری
icon U نماد تصویری
facsimile U پست تصویری
video monitor U مانیتور تصویری
pictorial tests U ازمونهای تصویری
video terminal U پایانه تصویری
video terminal U ترمینال تصویری
visual page U صفحه تصویری
visual scanner U پیماینده تصویری
facsimiles U پست تصویری
non figurative U غیر تصویری
hieroglyphs U حروف تصویری
ikons U نماد تصویری
icons U نماد تصویری
hieroglyph U حروف تصویری
faxes U نمابرد پست تصویری
pictorial U وسایل تصویری یا تصویرنهایی
video game machine U ماشین بازی تصویری
object oriented U تصویری که از بردارهای تعریف
block diagram U نمایش تصویری سیستمها
video display unit U واحد نمایش تصویری
video display terminal U ترمینال نمایش تصویری
video digitizer U دیجیتالی کننده تصویری
self-portraits U تصویری که نقاش از خودبکشد
pictograph U نشان یا علائم تصویری
self-portrait U تصویری که نقاش از خودبکشد
self portrait U تصویری که نقاش از خودبکشد
fax U نمابرد پست تصویری
faxed U نمابرد پست تصویری
faxing U نمابرد پست تصویری
video amplifier U تقویت کننده تصویری
pixel U نقطه عنصر تصویری
blip U تصویری بر روی صفحه رادار
blips U تصویری بر روی صفحه رادار
picture frustration test U ازمون ناکامی سنج تصویری
reproduction [of a recording] [audio, video] U پخش [ضبط صوتی یا تصویری]
blurred U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurring U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
halftones U عکس یا تصویری که حالتهای مختلف دارد
blur U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
prestel U سرویس متن تجاری تصویری در انگلستان
halftone U عکس یا تصویری که حالتهای مختلف دارد
blurs U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
Videotex U تحویل اطلاعات خانگی الکترونیکی متن تصویری
camera lucida U دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
phototypesetter U حروف چینی نوری حروفچین تصویری تصویرپرداز
electro optics U وسایل نشانه روی الکترونیکی دوربینهای نشانه روی الکترونیکی
preset vector U دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
d. of macabre U تصویری که دسته مردن راازپست و بلند نشان میدهد
gouache U عکس و تصویری که با رنگ کاری فوق بدست اید
Doom U [نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
d. of death U تصویری که دسته مردم راازپست وبلند نشان میدهد
desktop U الگو یا تصویری که در پشت صفحه ویندوز نمایش دده میشود
blast through alphanumerics U حروفی که در یک ترمینال تصویری در حالت گرافیکی قابل نمایش اند
telesoftware U نرم افزاری که سرویس را از داده تصویری یا متن راه دور می گیرد
bit mapped screen U pixel یک صفحه نمایش که در ان هر سلول تصویری میتوانددر ارتباط با مکانی از حافظه
eighty column screen U صفحه تصویری که میتواند هشت حرف را به صورت افق نمایش دهد
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
bitmap U تصویری که پیکسل ها با عوض کردن مقدار بیت ذخیره شده تغییر میکند
acrophony U صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
card U ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
cards U ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
acrade game U نوعی بازی تصویری کامپیوتری که توسط ماشین هایی با سکه پول کار می کنند
yoke U قسمتی از سیستم انحراف پرتوالکترونی که برای ادرس دهی یک نمایش تصویری بکار می رود
option key [یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید]
reference sheet U برگ تعیین محل یکان برگ معرف
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
DV I U سیستمی که نحوه فشرده سازی و نمایش سیگنالهای صوتی و تصویری روی کامپیوتر را نشان میدهد
holographic image [ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
composite video U واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
dope U معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dopes U معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
authentication U تعیین نشانی تعیین معرف کردن
designations U عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designation U عنوان یکان یاشخص معرف یکان
stair stepping U روشی که در نمایشهای تصویری برای نمایش خط رسم شده در زاویهای به غیر از 54 درجه افقی یاعمودی بکار می رود
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
pans U حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
storage U TRC مخصوص برای گرافیک کامپیوتری . تصویری را روی صفحه برمی گرداند بدون نیاز به عملیات تنظیم مجدد
check plot U یک ترسیم قلمی که به طورخودکار توسط سیستم CADقبل از ایجاد خروجی نهایی برای اصلاح و ویرایش تصویری تولید شود
pan U حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- U حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
monitor U واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitored U واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitors U واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
wetzel U عنصر تصویری که به تصویرروی ترمینال نمایش اضافه شده و دقت نمایش را بهبودمی بخشد
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1I need a reference so I came in office on friday to ask you if you can be one of my reference.
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1skirts
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com